مقدمه
در سازمان ها مهم ترين ركن مؤثر براي دستيابي به اهداف، "مديريت" است. مدير به عنوان نماينده رسمي سازمان، به منظور ايجاد هماهنگي و افزايش اثربخشي در رأس آن قرار مي گيرد و موفقيت سازمان در تحقق اهداف، به چگونگي مديريت آن وابسته است.
موفقيت در انجام اين مسئوليت سنگين، بيش از هر چيز به توانمندي و اثربخشي مديران مربوط است. اثربخشي مديران نيز به شايستگي، مهارت، ميزان دانش، بينش و توانايي هاي آنها بستگي دارد. به دليل اهميت عوامل مذكور در موفقيت مديران، براي يافتن و تربيت كساني كه از شايستگي، توانايي و مهارت برخوردار باشند تا به مديراني مؤثر و رهبراني مفيد تبديل گردند، به طور مستمر تلاش مي شود (نادريان جهرمي , 1362)
در حال حاضر، شايستگي به اصطلاح چندمنظور هاي تبديل شده است كه با معاني مختلف، در زمينه هاي علمي گوناگوني مورد استفاده قرار مي گيرد در ادبيات موجود، تعاريف مختلفي درباره شايستگي وجود دارد. همه تعاريف مذكور بسيار شبيه هم هستند و در آنها بر نق شها و مسئوليت هاي شغلي تأكيد مي شود اما با بررسي آنها نتيجه مي گيريم كه تعريف واحد و اصطلاح شناسي معيني درباره شايستگي وجود ندارد (كرمي , 1386)
در ادامه برخي از تعاريف شايستگي بيان مي شود.
به اعتقاد سانچز )به نقل از چيانگ 2 و همكاران، 2006)شايستگي ها مجموعه اي از دانش، خصوصيات، نگرش ها و مهارت هاي مرتبط به هم تعريف مي شوند كه تأثير فراواني بر شغل افراد دارند. شايستگي ها با عملكرد افراد همبستگي دارند، مي توانند با استانداردهاي قابل قبول ارزيابي شوند و از طريق آموزش و توسعه، بهبود يابند.
شايستگي ها فرد را قادر مي سازند تا كار را ماهرانه (نظير تصميم هاي درست و انجام كارهاي اثربخش)در موقعيت هاي پيچيده و نامعين انجام دهد، مانند كار حرفه اي، تعهدات اجتماعي و زندگي شخصي
برچسب ها:
مقاله توسعه مؤلفه هاي مقياس سنجش شايستگي مديران