چکیده :
یکی از پیامدهای طلاق
در جوامع امروز افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است.طلاق از مهمترین و بدخیمتریم
آسیبها و معضلات خانوادههای جوامع صنعتی و یا در حالگذار مانند ایران است.باید
توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است آنچه
در تئوریها و پژوهشهای مربوط به رفتارهای بزهکاری حایز اهمیت است درک بهتر
چگونگی بسط و دوام و استمرار رفتار بزهکارانه در جامعه است.تئوریها و مدلهای
مختلفی جهت تبیین و علتیابی بزهکاری مطرح شدهاند.در این مقاله ابتدا به بررسی
اجمالی مسألهء بزهکاری و عوامل مؤثر بر آن(ازدواج،طلاق،خانوادهء نابسامان
و...)پرداختهایم سپس با استفاده از یک طبقهبندی و کمک از تئوریهای جامعهشناسی
انحرافات مانند تئوری روزن اتشتیل،ساترلند،کورت لوبن،تالپیر و...در قالب استخراج
متغیرهایی که به نوعی تأثیرگذار بودهاند،عوامل مؤثر بر طلاق را مورد بررسی قرار
دادهایم.در نهایت راهبردها و پیشنهادهایی در زمینهء پیشگیری از بزهکاری ارائه شده
است.
کلمات کلیدی :
تئوریهای بزهکاری،خانواده،طلاق،ویژگیهای نوجوانان
بزهکار،جرم،جوانی
مقدمه و طرح مسأله
بزهکاری پدیده ای اجتماعی و
دارای بستر اجتماعی است هر چند که عوامل زیستی ، رواني، جغرافيايي، قومي، نژادي و
موارد ديگر در نحوه شكلگيري و بروز نوع بزه بسيار مهمي ايفاء ميكنند، تبيين
مسأله بر اساس عامل محيط اجتماعي، تحديد نگرش حوزه جامعه شناسي اجتماعي است
خصوصاً نحوه عملكرد كوچكترين ومهمترين نهاد اجتماعي يعني خانواده كه نقش مهمي را
در همكاري و متجانس كردن رفتارهاي هنجاري افراد با محيط اجتماع بر عهده دارد. در اينجا
به بررسي نقش خانواده به عنوان عامل و مانع بزهكاري نوجوانان (با تكيه بر نظم در
خانواده)ميپردازيم. اين كار به خصوص به لحاظ تحديد عوامل مورد بررسي در يك كار
علمي اهميت دارد چرا كه نميتوان در آن حد در يك كار پژوهشي تمام ابعاد و زوايا را به طور دقيق در
نظر داشته و مورد بررسي قرار داد. اگر خانواده ميتواند عامل مهم بزهكاري باشد و شرايط نامطلوب
آن بزهكار پرورش دهد، به همان نسبت وجود شرايط مطلوب در خانواده رشد ذهني، عاطفي،
رواني و اجتماعي نوجوان را امكانپذير ساخته، مهمترين گام در پيشگيري از بزهكاري
است. به نظر ميرسد افزايش ميزان بزهكاري حاكي از تضعيف مناسبات
گروهي خانواده بوده، به طوري كه وحدت گروهي از هم پاشيده است. به هر ميزاني كه
روابط اعضاء از سيطره روابط صميمي، عاطفي، و اخلاقي خارج شود، خطر از بين رفتن
كاركرد بسيار مهم خانواده آموزش هنجارها و ارزشهاي اجتماعي به فرزندان دور نخواهد
بود. آنچه مهم است مناسبات و پيوندهاي گروه خانواده است به شكلي كه
افراد به عنوان حاملين و عاملين نقشها بايد به گونهاي ايفاء نمايند كه كاركرد
اساسي حفظ وحدت و انسجام خانواده را به دنبال داشته باشد. خانهاي كه از سخن محبتآميز
خالي است آفت رشد ذهني، عاطفي و اجتماعي نوجوان است، عدم عشق و محبت و نبود ثبات و
هماهنگي در خانواده زمينهساز رفتار بزهكارانه است.هر گاه بنيان عاطفي و اخلاقي
خانواده سست گردد روي نظم خانواده (طلاق) تأثير گذاشته، بزهكاري نيز رخ مينمايد.
نظم و تعدل در خانواده رابطه معكوس با روند بزهكاري داد. آنگاه كه طلاق رو به
فزوني ميرود، كشمكشهاي دروني خانواده اوج مييابد و فرزندان در سنين نوجواني به
دور از نظر والدين در ورطه آلامي چون اعتياد، بزهكاري و ... گرفتار ميآيند. بهرحال
روابط بين والدين و فرزند، از هم پاشيدگي خانواده و فقدان نظم و تعادل در خانواده،
سست شدن عقايد مذهبي و اخلاقي در بزهكاري نوجوانان نقش مهمي دارد.
اگر ارزشهاي يك نفر و ارزشهاي
افرادي كه بر اثر او تأثير شديد دارند به جاي حمايت از رفتار از رفتار غير مجرمانه
را رفتار تبهكارانه حمايت كنند، احتمالاً آن شخص مجرم خواهد شد. همبستگي
و پيوستگي و ثبات اركان خانواده كانون مناسبي را پديد ميآورد تا افراد به صورت
نسبتاً كاملي هنجارهاي مقبول تعميم يافته را ملكهسازي و دروني كرده و به سهولت در
عرضه اجتماعي، نقشهاي محول و محقق را به نحوي كه از آن انتظار ميرود به اجراء
گذارند. خانواده، گروه كوچكي است كه ويژگي اساسي و غير قابل تفكيك آن
صميمت آن است. اجتماعي كردن نسل آينده جزء بديهيترين و اساسيترين وظايف خانواده
است. (روزن باوم، 149:1973) محبت موجب استواري كانون خانوادگي است، نفرت در جهت
معكوس آن جريان دارد و متضمن نفاق و جدايي و مخاصمه و جدال است. هنگامي كه نفرت و
اختلاف عميق و مخاصمه به كانوني راه يافت، بقاي نظم خانوادگي بين افراد آن متزلزل
و دشوار ميشود.
اهميت و
ضرورت مسأله:
اگر با ديدي جامعهشناسانه به اين
پديده نگريسته شود بزهكاري را ميتوان به منزله يك بيماري اجتماعي تلقي نمود كه
بايد معالجه شود. مسلماً براي مبارزه با هر مرضي بايد ابتدا آن را شناخت و به
زمينههاي پيدايش آن پيبرد، سپس بيمار را نجات دار و از بروز دوباره اين عارضه
پيشگيري نمود. چنانچه بزهكاري يك عارضه و آسيب اجتماعي تلقي شود، لذا «قشر نوجوان»
به عنوان يكي از اقشار آسيبپذير جامعه در معرض ابتلا به اين عارضه هستند يا به
نوعي از آن دچار شدهاند.
بررسي علتها، سبب ميشود كه مسئولين مربوط، به چگونگي شكلگيري اعمال نابهنجار
شناخت پيدا كنند، آنگاه شيوههاي صحيح و مناسب مبارزه با آنها را جستجو نمايند.
لذا اينگونه مطالعات و تحقيقات ضرورت مييابند تا كجرويها و جرايم بهتر و عميقتر
شناخته شود، منشاء آنها كشف گردد و بالاخره راههاي اصلا ح و بازپروري بزهكاران
هموار گردد. بالاخره اين قبيل كاوشهاست كه امكان پيشگيري از ابتلاء به انحراف و
سقوط استعدادها را در نيروهاي انساني بالقوه جامعه، فراهم ميسازد و خانواده و
دولت، حال و آينده كشور از خسارات مادي و معنوي فراواني رهايي مييابند.با توجه به
اينكه سازندگي فرداي جامعه بستگي به نيروي فعال پر شور و سلامت جسمي و روحي نسل
نوجوان دارد، لازم است كه همه امكانات جامعه را براي پيشگيري و مبارزه و ريشه كن
كردن بزهكاري نوجوانان كشورمان به كار برديم. از طرف
ديگر آنچه موجب نگراني شده است صدمات و لطمات جبران ناپذيري است كه بر اثر
فروپاشيدن كانون خانواده ايجاد ميشود، صدماتي كه متوجه تمام اعضاي خانواده منجمله
فرزندان ميشود. بعد از جدايي براي اكثر افراد يك دوره تضاد و دوگانگي عاطفي و
تغييرات خلقي جديد پيش ميآيد كه در رفتار خانواده بخصوص فرزندان تأثير عميقي ميگذارد
كه از جمله آن بزهكاري است.
اهداف تحقيق
هدف ما در تحقيق حاضر اين است
كه ببينيم خانواده چه نقشي در بوجود آوردن يا مانع شدن بزهكاري در نوجوانان دارد و
چه عوامل خانوادگي در بزهكاري آنها مؤثر است. بزهكاري چيست و با چه متغيرها و
معرفهايي ميتوان آنرا سنجيد؟ (متغير وابسته)
به طور كلي ميخواهيم بزهكاري را در چارچوب خانواده و روابط والدين و فرزندان و با
تأكيد بر نظم خانواده بررسي كنيم. نظم چيست و نظم خانواده چگونه حفظ ميشود؟ چه
عواملي باعث ايجاد اختلال در نظم خانواده ميشود؟ نظم در خانواده ( را با چه
معرفهايي ميتوان سنجيد؟ با توجه به اينكه نظم اجتماعي خرد حداقل در چهار بعد با
مشكل ماهوي مواجه است( كه عبارتند از:
1- همفكري مشترك
2- همگامي مشترك
3- همدلي مشترك
4- همبختي مشترك
اگر اين چهار مشكل در گروه
اجتماعي (خانواده) حل شود، خانواده داراي نظم و تعادل خواهند بود. (چلبي، 19:1375)
به عبارت ديگر، عدم همفكري، همگامي، همدلي و همبختي مشترك در خانواده منجر به
اختلال در نظم خانواده ميگردد. ميخواهيم بدانيم آيا اين اختلال در نظم خانواده
ميتواند منجر به طلاق شود. همچنين آيا اختلال در نظم خانواده ميتواند منجر به
بزهكاري اعضاء خانواده از جمله فرزندان گردد. علاوه بر اين آيا طلاق روي بزهكاري
فرزندان تأثير ميگذارد.شكل بحراني از بين رفتن نظم در خانواده را طلاق در نظر ميگيريم.
از بين رفتن نظم در خانواده پيامدهاي از جمله بزهكاري را به دنبال خواهد داشت. در
تحقيق حاضر ما دو گروه خانواده سالم و ناسالم (افراد بزهكار و غير بزهكار) را با
هم مقايسه ميكنيم.
با اين اميد كه با انجام اين
تحقيق توانسته باشيم در شناخت و رفع مشكلات رفتاري نوجوانان قدمي كوچك برداشته
باشيم و نتايج حاصله براي اولياء مربيان وخانوادهايي كه با نوجوانان خود مسأله
دارند در زمينه آگاه كردن آنها در مورد نحوه برخورد با فرزندانشان و همچنين براي
مراكز دادگستري و مراكز زندانها و مسئولين كشور مفيد و سودمند باشد.
پيشينه تحقيق (مروري بر ادبيات
موضوع)
در اين بخش ما در ابتدا به مشخص
كردن واژه انحراف و بزهكاري، طلاق، خانواده و نظم ميپردازيم و سپس تئوريهاي مختلف
را مطرح ميسازيم.
تعريف مسأله
انحراف:
هر جامعه از اعضاي خود انتظار دارد از ارزشها و هنجارها تبعيت كنند، اما همواره
عدهاي پيدا ميشوند كه پارهاي از اين ارزشها و هنجارها را رعايت نميكنند. جامعه
افرادي را كه هماهنگ و همساز با ارزشها و هنجارها باشند «سازگار» يا «همنوا» و
اشخاصي را كه بر خلاف آنها رفتار ميكنند «نا سازگار» يا «نا همنوا» ميخواند.
بنابراين همنوايي اجتماعي يعني مراعات هنجارها، ولي منظور از ناهمنوايي اجتماعي
نقص هنجارهاي اجتماعي است. از اينرو كساني كه با جامعه همنوا هستند، «بهنجار»
شمرده ميشوند و آنان كه همنوايي ندارند، «نا بهنجار» نام ميگيرند. از ميان افراد
نا بهنجار، كسي كه رفتار ناهنجارش زودگذر نباشد و ديرگاهي دوام آورد، كجرو يا
منحرف است و رفتار او را «كجروي اجتماعي» يا «انحراف اجتماعي» ميخواند.
در جامعه شناسي مراد از
«انحراف» مجوعه رفتارهايي است كه با هنجارهاي اجتماعي در عين اعتبار و اجرا مطابقت
ندارند و بنابراين در گروه اجتماعي موجب بروز واكنشهاي متنوعي ميشوند كه نظارت
اجتماعي خوانده ميشود. از اينرو انحراف از نقص بدني و رواني آغاز و بر اثر نقض
مقررات مذهبي، اوامر اخلاقي،رسوم اجتماعي و قواعد قانوني غير كيفري به بزهكاري ميرسد.
(گسن، 84:1988)
مارشال كلينارد پيشنهاد كرده
است كه اصطلاح «انحراف» بايد به موقعيتهايي اطلاق شود كه انسان بر خلاف مسير مورد
قبول جامعه رفتار كند تا حدي كه جامعه توان تحمل آن را داشته باشد. بنابراين جنايت
و بزهكاري، آشكارترين اشكال انحراف هستند. تبهكاري به اعمالي گفته ميشود كه جنبه
قانون شكني دارند و مستوجب مجازات قانوني هستند و بزهكاري به اعمالي جنايي افراد
نوجوان اطلاق ميشود.بزهكار به كسي اطلاق ميگردد به نحوي عمل خلاف قوانين و قواعد
جامعه از وي صورت گرفته و در پي آن بوسيله قوانين اجتماعي محكوم شده و به زندان
افتاده است. بزهكار در برگيرنده كودكان و نوجوانان ميباشد.
انحراف جنبه نسبي دارد، بدين معني كه نميتوان براي آن يك تعريف قاطع ارائه داد.
اعمال، نه تنها در ارتباط با معيارهاي جامعه بخصوصي در زمان معيني از تاريخ آن
جامعه انحراف به شمار ميروند.
و ...
حاوی 146 صفحه فایل قابل ویرایش