افزایش پوشش گیاهی زمین های بایر با اضافه کردن گیاهان زینتی:
فرصت ها و محدودیت های استقرار گونه های استپی و چمن زار در سایت های شهری مخروبه
چکیده
با توجه به رکود اقتصادی یا جمعیتی، بسیاری از شهرها دستخوش تغییرات ساختاری شدید شدند که اغلب منجر به ایجاد مناطق بزرگ بایر می شود. اضافه کردن گونه های زینتی زیبا و جذاب به این سایتها به عنوان یک رویکرد کم هزینه جهت ادغام اراضی موات به سیستم های فضای سبز شهری و افزایش پذیرش آنها توسط ساکنان پیشنهاد شده است. انتظار می رود گونه هایی از چمن زار آمریکای شمالی و استپهای اوراسیا در سایت های شهری با وجود نگهداری کم دوام بیاورند، اما این ایده هنوز در شرایط اروپای مرکزی تست نشده است. در سایت های مخروبه شهری در برلین، ما طرح بلوکهای کاملا تصادفی با ترکیبی از گونه های وارد شده از چمن زار علف های بلند و یا استپ پیاده کردیم. برای تست این روش کم هزینه، سایت ها یک بار در پاییز چمنزنی شد و هرگز آبیاری نشد. گونه های استپی میانگین زنده مانی(61٪) بیشتری نسبت به گونه های چمن زار (19%) نشان داد. رقابت همزمان با گونه های موجود در زمین های بایر بر گونه های چمن زار تاثیر منفی داشت اما بر گونه استپ تاثیری نداشت. در سال دوم پس از کاشت، به دلیل خشکسالی شدید تابستان میزان زنده مانی کاهش یافت. گونه های استپ احتمالا عملکرد بهتری داشتند، زیرا در محدوده بومی خود، تنش خشکی در بهار و تابستان رایج است. برعکس، گونه های چمن زار به بارش بالا در طول دوره نمو اصلی خود در شمال امریکا سازگار هستند. با این وجود، سه گونه چمن زار و هشت گونه استپی میانگین نرخ استقرار >50% داشتند که با این سایت سخت مقابله کردند.
1. مقدمه
در سراسر جهان جمعیت شهری در حال افزایش است. تا سال 2030 انتظار می رود که بیش از 60 درصد از جمعیت جهان در مناطق شهری زندگی خواهند کرد(UN, 2010). اما این تنها نیمی از داستان توسعه شهری معاصر است. بین سال های 1990 و 2000، یکی از چهار شهرها در سراسر جهان جمعیت از دست داد؛ این نهضت متقابل ، تحت عنوان کاهش[1] شهری، یک پدیده جهانی است (MartinezFernandez, Audirac, Fol, & Cunningham-Sabot, 2012; Oswalt & Rieniets, 2006). در حال حاضر، جمعیت 37 درصد از تمام شهرهای اروپا در حال کاهش است (Turok & Mykhenenko, 2007)، عمدتا در بخش شرقی قاره (Oswalt & Rieniets, 2006). در شمال آمریکا، این کاهش عمدتا با تحول صنعتی در ارتباط است (Wiechmann & Pallagst, 2012).
تخریب سازه های شهری در شهرهای در حال کاهش، اغلب به ظهور اراضی موات منتهی شده و در نتیجه منجر به تداعی سوال در مورد آینده استفاده از این فضاهای باز جدید میشود (Adams, de Sousa, & Tiesdell, 2010; de Sousa, 2003; Rebele & Dettmar, 1996). این یک چالش جدید در طراحی شهری، معماری منظر و حفاظت است. ارزيابى مجدد اراضی موات از طریق طراحی میتواند هویت های جدید به شهر بدهد اما معمولا با محدودیت های مالی موجه است (Kowarik & Korner, 2005; Kuhn, 2006; Langner & Endlicher, 2007; Schetke & Haase, 2008). علاوه بر این، اراضی موات شهری-صنعتی اغلب نشان دهنده انواع اکوسیستم های جدید است، و مشخصه آن شرایط با تغییر شدید و حضور بسیاری از گونه های غیر بومی است (Kowarik, 2011; Kiihn &von Birgelen, 2010). برای مثال، مواد حاصل از فرآیندهای تخریب، اغلب کیفیت خاک را تغییر میدهند و و بدون آماده سازی فشرده و پر هزینه سایت ها فرصت های کاشت را محدود میکنند (Hitchmough, 2004; Kingsbury, 2004).
ترکیب پوشش گیاهی زمین های بایر در روش های طراحی شهری میتواند جایگزینی امیدوارکننده باشد اما ساکنان باید بپذیرند. پوشش گیاهی خود به خود اغلب به عنوان علف هرز و همراه با تخریب شهر درک شده است (Bixler & Floyd, 1997; Hitchmough, 2004; Kingsbury, 2004; Nassauer, 1995). با وجود این، مطالعات روانشناسی زیست محیطی نشان می دهد که به طور کلی بسیاری از مردم طبیعت وحشی را قبول دارند و حتی در بافت شهری زمانی که با آثار فرهنگ بشری از جمله عناصر زیرساخت یا روش های نگهداری مربوط است (Bauer, 2005; Hofmann, Westermann, Kowarik, & van der Meer, 2012; Kuo, Bacaicoa, & Sullivan, 1998; Tzoulas &James, 2010).