« فهرست مطالب »
عنـــــــوان | صفحه |
مقدمه | 1 |
تعریف | 2 |
نظریه گشتالت | 2 |
بنیان گذاران ، بزرگان و نظریه پردازان گشتالت | 4 |
توجیه پدیده فای | 7 |
کاربرد نظریه میدانی | 8 |
مخالفت با فرضیه ثبات | 8 |
اصل کلیت | 9 |
قانون پرگناس | 9 |
مقایسه تعاریف | 11 |
مقایسه کلی رفتار گرایی و گشتالت | 11 |
گشتالت درمانی | 12 |
انتقاد ها و سرنوشت نظریه | 13 |
ادارک | 14 |
تعریف بینش | 16 |
ویژگی های یادگیری از راه بینش | 17 |
قانون ها سازماندهی | 18 |
نظریه اثر | 23 |
منابع | 25 |
مقدمه
گشتالت در آلمانی به معنای «انگاره» (configuration) یا شکل (form) است. روانشناسان گشتالت معتقد بودند که گرچه تجربههای روانشناختی از عناصر حسی ناشی میشوند، اما باخود این عناصر تفاوت دارند. روانشناسان گشتالت معتقد بودند که یک ارگانیزم چیزی به تجربه میافزاید که در دادههای حسی وجود ندارد و آنها آن چیز را سازمان (organization) نامیدند و همانطورکه بیان شد گشتالت در آلمانی به معنی سازمان است. طبق نظریه گشتالت ما دنیا را در کلهای معنیدار تجربه میکنیم و محرکهای جداگانه را نمیبینیم و کلا هرآنچه میبینیم محرکهای ترکیب یافته در سازمانها (گشتالتها)یی است که برای ما معنی دارند.
طبق این نظریه کل چیزی فراتر از مجموع اجزای آن است. برای مثال ما با گوش فرا دادن به نتهای مجزای یک ارکستر سمفونی قادر به درک تجربه گوش دادن به خود آن نیستیم و در حقیقت موسیقی حاصل از ارکستر چیزی فراتر از مجموع نتهای مختلفی است که توسط نوازندگان مختلف اجرا میشود. آهنگ دارای یک کیفیت منحصر به فرد ترکیبی است که با مجموع قسمتهای آن متفاوت است.
تعريف
گشتالت (به آلمانی: Gestalt) نام یک مکتب درروانشناسی و نام گروهی کوچک از روانشناسان آلمانی پیرو این مکتب در قرن بیستم است که نظریات مکس ورتایمر را مبنای کار خود درزمینه بررسی یادگیری قرار دادند. . لغت گشتالت بهمعناى شکل (Form) و شمائل يا صورت (Shape)، و گستردهتر آن به معنى شيوه (Manner) يا حتى جوهر (Essence) آمده است. واژههاى مرادف آن در زبان انگليسى بهشکل گستردهاى استفاده شده است
گشتالت بنا به تعریف، عبارت است از یک پدیده نظامدار یا یک کل که عناصر آن با آنکه متمایزند به یکدیگر سخت وابسته و مرتبط هستند.
اجزای یک گشتالت خواصی دارند که از قرارگیری آنها در کل ناشی میشود و کل نیز خواصی دارد که در هیچ یک از عناصرش یافت نمیشود. بنابراین یک گشتالت واحدی متمایز از اجزا و محیط اطرافش است. گشتالت در پدیدههای فیزیکی، زیستی و در رفتار انسان به صورتهای مختلف ظاهر میشود.
نظریه گشتالت
روانشناسان گشتالت معتقد بودند که گرچه تجربههای روانشناختی از عناصر حسی ناشی میشوند، اما با خود این عناصر تفاوت دارند. روانشناسان گشتالت معتقد بودند که یک ارگانیزم چیزی به تجربه میافزاید که در دادههای حسی وجود نداردو آنها آن چیز را سازمان (organization) نامیدند و همانطورکه بیان شد گشتالت در آلمانی به معنی سازمان است. طبق نظریه گشتالت ما دنیا را در کلهای معنیدار تجربه میکنیم و محرکهای جداگانه را نمیبینیم و کلا هرآنچه میبینیم محرکهای ترکیب یافته در سازمانها(گشتالتها)یی است که برای ما معنی دارند.
نهضت فکری مهمی که در اوایل قرن بیستم براساس تفکر گشتالت در روانشناسی پدید آمد به نام مکتب گشتالت معروف شد. اصل عمده اعتقادی در این مکتب آن است که پدیدههای روانی "کلهایی" هستند که قابل تجزیه به عناصر سادهتر رفتاری نمیباشند، بلکه دارای ساخت پایداری هستند.
براساس باور به کلهای روانی، کوشش اصلی در روانشناسی گشتالتی عمدتا در جهت وضع قوانین گشتالتی بوده است که میان عملکردهای روانی و ساختهای روانی نظام و وحدت بوجود میآورند.
مکتب گشتالتی به وجود سلسله مراتبی از ساختهای روانی معتقد بوده و بین هر سطح از این سلسله مراتب و هر یک از این ساختارها، با واقعیت جهان خارج، ارتباطی قائل است.
طبق این نظریه کل چیزی فراتر از مجموع اجزای آن است. برای مثال مابا گوش فرا دادن به نتهای مجزای یک ارکستر سمفونی قادر به درک تجربه گوش دادن به خود آن نیستیم ودر حقیقت موسیقی حاصل از ارکستر چیزی فراتر از مجموع نتهای مختلفی است که توسط نوازندگان مختلف اجرا میشود. آهنگ دارای یک کیفیت منحصر به فرد ترکیبی است که بامجموع قسمتهای آن متفاوت است.
بنيانگذاران ، بزرگان و نظریه پردازان گشتالت
امانوئل کانت
کانت در سال 1781 یکی از مهم ترین آثار خود را به نام نقدی به خرد ناب منتشر کرد.
کانت معتقد بود که دانش از احساس ها ناشی می شود، ولی اعتقاد داشت که ادراک ما فقط دانش جیز ها را به صورتی که آن ها به شکل پدیده ها برای ما ظاهر می شوند، در اختیارمان می گذارد، نه به صورتی که آن ها واقعا وجود دارند، به عبارت ساده تر ما پدیده ها را فقط به صورتی که ذهنمان تعیین می کند و می پذیرد درک می کنیم. و ذهن ما یک دوربین عکس برداری نیست که اتفاقات را عینا مشخص کند.بنابراین به اعتقاد او دنیا به صورتی درک می شود که برداشت ذهن ماست.
جان استوارت میل
میل عمدتا به تاریخ و نظریه ی سیاسی پرداخته نه روان شناسی. او و پدرش جیمز در یک جنبش فلسفی بریتانیایی قرن نوزدهم در گیر شدند که سود گرایی نام داشت. آن ها معتقد بودند که با سودمندی خود self و اقدامات سیاسی و قانونی می توانیم کسب لذت کرده و از درد اجتناب کنیم.
جان استوارت میل احساس ها و اندیشه ها را به عنوان عناصر بنیادری ذهن پذیرفت و باور داشت ذهن منفعل و پذیراست اما به این نتیجه رسید که ذهن فعال است یعنی می تواند کاری بیش از پذیرفتن عناصری که بر آن منعکس می شوند انجام دهد.
او تصورمی کرد که عناصر حسی می توانند آن چنان در هم ادغام شوند که نوعی شیمی ذهنی ایجادکنند. و بنا براین دیگر نمی توان عناصر جداگانه در این ترکیب جدید را متمایز نمود.
از دست رفتن هویت عناصر اصلی، مانند شکل گیری یک ترکیب جدید در شیمی است. بنابر این هنگامی که یک احساس دوباره بر انگیخته می شود، اجزای دیگر این ترکیب نیز بازیابی می شوند.
فرانز برنتانو و کارل استامف
برنتانو و استامف مخالف عقیده استوارت میل بودن که ذهن منفعل است و صرفا تجربه ها را دریافت می کند.
از این رو، بر عمل درک کردن یا حس کردن به جای تحلیل عناصر گوناگون تأکید کردند. گشتالتی ها قویا به این دیدگاه ضد تحلیلی اعتقاد دارند.
ارنست ماخ
ماخ تأثیر مستقیم تری بر روان شناسی گشتالت داشت. با این که او یک فیزیک دان بود تأکید داشت که احساس ها پایه ای برای کلیه ی علوم هستند.
ماکس ورتهایمر
به خاطر این که اولین آزمایش را انجام داد بنیان گذار رسمی مکتب گشتالت محسوب می شود. با وجود این ولفگانگ و کورت کافکا نیز از بنیان گذاران این مکتب محسوب می شوند.
این آزمایش با دستگاهی به نام محرک نما انجام شد. این وسیله تصاویر بی حرکت را پشت سر هم نمایش می دهد. به وسیله ی این دستگاه محرک های دیداری را می توان به مدت طولانی یا کوتاه، و به صورت متوالی ارائه کرد.
وی دو خط عمودی متفاوت را در مکان های جداگانه در مقابل دستگاه نمایش می داد که یکی در طرف راست و دیگری در سمت چپ بود. هر نمایش، نمایش بعدی را در پی داشت و با یک فاصله ی زمانی از آن جدا می شد.
ورتهایمر دریافت که اگر فاصله زمانی بین نمایش ها یک ثانیه باشد، آزمایش شونده های وی یک خط بی حرکت در طر ف چپ و یکی در طرف راست می بینند این ادراک با رویداد فیزیکی مطابقت داشت.
اما اگر فاصله ی زمانی کوتاه تر می شد آزمایش شونده ها چیزی را می دیدند که از یک محل به محل دیگر حرکت می کند و وقتی این فاصله ی زمانی به یک پانزدهم ثانیه می رسید، آزمودنی ها فقط یک خط می دیدند که به نظر می رسید از چپ به راست درحرکت است.
اما وقتی این فاصله ی زمانی کم تر می شد حرکت کم تر آشکار می گردید. وقتی به یک سی ام ثانیه می رسید، صرفا دو خط دیده می شد که به صورت بی حرکت در کنار هم قرار داشتند.
این آزمایش و انواع دیگر آزمایش های انجام شده که در آن خطاهای حسی مشاهده می شود به پدیده ی فای معروف شد.
برچسب ها:
تحقیق درباره گشتالت مقاله در مورد گشتالت تحقیق درباره نظریه گشتالت گشتالت چیست نظریه گشتالت چیست بنیان گذاران گشتالت تحقیق درباره مقایسه کلی رفتار گرایی و گشتالت تحقیق مقاله پاورپوینت طرح جابر بروشور پروژه دانلو