من ندانستم از اوّل که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان که دل اهل نظر برد که سری است خدایی
عشق و درویشی و انگش تنمایی و ملامت همه سهل است، تحمل نکنم بار جدایی