داستان نمایشنامهٔ هفت پردهای دستهای آلوده (Dirty Hands) در سال 1945 میگذرد. البته غیر از پردهٔ اول و هفتم، باقی ماجرا بازگشت به دو سال قبلتر و خاطرات اوگو است، زمانی که مسائل درونی حزب کمونیست فرانسه دستمایهٔ اصلی این نمایشنامه میشود. همچنین از دیگر موضوعاتی به صورت نمادی در داستان مطرح میشود، مسئلهٔ اتحاد حزب کمونیست فرانسه در طی جنگ جهانی دوم با احزاب لیبرال و سلطنتطلب میباشد. ماجرای داستان در منطقۀ ایلیریا که در نمایشنامه به صورت یک کشور فرضی محسوب میشود، میگذرد.
نمایش اینگونه شروع میشود که سپاهیان آلمان در حال عقبنشینیاند و به شکست نهایی دچار شدهاند. هوگو پسر جوانی از حزب کمونیست که به دستور رهبران حزب، مأمور کشتن یکی از اعضای بالا رتبه شده است، به نظر میآید تفکراتش با سیاست حزب تفاوت دارد. در این عملیات همه چیز ساده خاتمه نمییابد. داستان دلباختگی هوگو به یکی از اعضای حزب با محوریت سیاسی قصه در هم میآمیزد. هرچند هوگو از پس این مأموریت سربلند میشود؛ اما چند سال زندانی شده و زمانی که آزاد میشود همه چیز تغییر کرده میکند.
ژان پل سارتر (Jean Paul Sartre)، در این نمایشنامه مارکسیسم ایدهآل خود را ترسیم کرده است؛ مارکسیسمی که به نظر وی بدون تفکر اگزیستانسیالیسم ناقص و ناکارآمد است. هوگو نماد این تفکر در داستان به حساب میآید. هودهرر هم در داستان معرف ماتریالیسم عملگرایی است که به مارکسیسمی منتهی میشود و در جامعه قابلیت اجرایی شدن دارد. سارتر این دو شخصیت ناهمگون را در داستان طوری گنجانده است تا از طریق آنها به یک میانهروی دست یابد؛ به یک فلسفهٔ سیاسی که انسانیت و احساس مسئولیت هوگو را با اجتناب از خطر و توانایی نه گفتن هودهرر پیوند دهد.
سارتر با تسلط و توانایی خود با زبانی روان، در این اثر عمیقترین نظرات سیاسی را روایت کرده است. او نمایشنامهای متکی بر دیالوگهایی جذاب به وجود آورده است که با گذشت سالها همچنان خواننده را تا انتها با اشتیاق دنبال خود میبرد. بدون شک در تأثیرگذاری و ارتباطی که این نمایشنامه توانسته با مخاطب فارسی زبان برقرار کند، نمیتوان از ترجمۀ شیوای جلال آل احمد به راحتی گذر کرد.
برچسب ها:
جلال آل احمد دست های آلوده