سبكهاي تفكر
ونت [1] نخستين
روانشناس تجربي كه روانشناسي آنان به روانشناسي ساختگرايي شهرت يافته ، تفكر را
تجربه ذهني يا محتوي هوشياري مي دانستند كه مترادف با توجه كردن است .ساخت گرايان
به شدت تحت تأثير فيلسوفان تجربه گراي انگليسي مانند " جان لاك[2]"
و " ديويد هيوم[3]"و
"جورج باركلي[4]"
بودند.آنان نيز مانند اين تجربه گرايان براين باور بودند كه احساسهاي بيروني پايه
ريز همه دانشها و تمامي فعاليتهاي فكري و ذهني انسان است
Tichener ,1867-1927))
تفكر، در نظريه هاي
خبر پردازي نوين ، تقريباً به معناي شناخت بكار مي رود كه اين دو مفهوم از لحاظ
ماهيت به هم بسيار نزديكترند . با اين وجود مي توان تمايزهايي ميان آنها قائل شد .
شناخت به دانش يا فرايند دانش اندوزي اشاره دارد. درحالي كه تفكر به فرايندهايي
گفته مي شود كه از طريق آنها دانشها اندوخته شده و باهم مقايسه و تركيب مي
شوندودانشهاي تازه اي را بوجود مي آورد
(احمد غضنفري، فصلنامه مصباح ،ص 6).
آنچه در زندگي براي ما اتفاق مي افتد ، نه تنها
به ميزان خوب انديشيدن بلكه به چگونگي تفكر ما نيزمربوط مي شود . يكي از پيشرفتهاي
اساسي در روانشناسي در قرن بيستم شناخت و درك الگوهاي مرتبط با سبكهاي تفكر و
يادگيري است. رابرت استرنبرگ، شيوه هاي متفاوت افراد در پردازش اطلاعات را به
عنوان سبكهاي تفكر نامگذاري كرده است (استرنبرگ، 1994).
ادوارد دوبونو درباره اهميت تفكرمي گويد :
سرچشمه تمامي نيروهاي انسان تفكر است . با
اين وجود هرگز نمي توانيم ادعاكنيم كه دراين مهارت انساني كه پرارزش ترين
توانايي ماست ، كامل شده ايم . هرقدر كه در آن متبحر شده باشيم باز هم بخواهيم
بهتر و بهتر بينديشيم. از جمله كساني كه درباره تفكر تحقيقاتي فراوان انجام داده
جان ديوئي[5]
است. او جريان تفكر را شامل مراحلي به قرار زير مي داند) به نقل از حسيني، 1378 ،ص 19 (:
1-
پيشنهاد[6] : اين مرحله پيشنهاد راه حلهاي مختلفي است كه ممكن است به
جواب برسد . بنابراين دراين مرحله هرگونه راه حلي كه به ذهن برسد ، ارائه مي گردد
.
2-
تعقل[7]: دراين مرحله فرد به جمع آوري مدارك و شواهد مربوط به
مسأله ونيز به بررسي راه حلهاي مختلف پرداخته و درباره آن تفكر مي نمايد.
3-
فرضيه سازي[8] : پس از تعقل روي راه حلها، فرد مي تواند راه حل مناسبي كه
احتمال بيشتري دارد كه به نتيجه برسد را انتخاب كند. به عبارتي براي مسأله مورد
نظر فرضيه اي تشكيل ميگردد .
4-
استدلال[9] : براي فرضيه مورد نظر دلايلي مطرح مي شود
5-
كاربرد[10] : فرضيه مورد پذيرش دراين مرحله بكار گرفته مي شود و مورد
آزمايش قرار مي گيرد تابتوان آن را اثبات نمود .
2-2-3-1 تعريف
تفكر :
تفكر ، حركتي است از
طرف مسأله به سمت راه حل . بنابراين حل مسأله جهت فعاليتهاي فرد رادر موقع تفكر
مشخص مي سازد . در جريان تفكرمعمولاً فرد مي خواد مشكل يا مسأله اي را كه مانع
رسيدن به هدف است ، از ميان برداشته و خودرا به هدف نزديكتر كند . محرك اساسي فرد
درتفكر ، هدف مشخصي است كه وي مي خواهد بدان برسد .بعضي از محققان تفكر را فرايندي
مي دانند كه تجربه هاي گذشته فرد را سازمان مي دهد مانند ويناك[11]
كه تفكر را چنين تعريف ميكند .( به نقل از حسيني، 1378 ، ص 18) ." تفكر ،
سازمان دادن و تجديد سازمان در يادگيري گذشته جهت استفاده درموقعيت فعلي است
."
سولسو[12](1990) ، اين تعاريف
را تكميل كرده و معتقد است كه تفكر فرايندي است كه از طريق آن يك بازنمايي ذهني
جديد بوسيله تبديل اطلاعات و تعامل بين خصوصيات ذهني ، قضاوت ، انتزاع ، استدلال و
حل مسأله ايجاد مي گردد .