مشارکت و کمک های مردمی
مفهوم مشارکت
مفهوم
مشارکت،قدمتی به درازای تاریخ زندگی اجتماعی بشر دارد که در طول حیات
طولانی خود،روند تکامل و دگرگونی را پشت سر گذاشته و به اقتضای شرایط زمانی
و مکانی خود تعاریف متفاوتی دریافت کرده است.(زیاری وهمکاران،1388، 215)
واژه مشارکت به معنای امروزی برای اولین بار در اواخر دهه 1950در ادبیات
توسعه ظاهرشده است.علت رواج این واژه شکست طرح های توسعه و نسبت دادن این شکست به عدم حضور و مشارکت مردم در فرایند طراحی و اجرای این
طرح ها می باشد.از این رو توسعه برمبنای مشارکت مردمی از اواخر دهه 1970 و
اوایل دهه 1980به عنوان یک مفهوم کلیدی وبه صورت گسترده ای در ادبیات
توسعه مطرح شد.
واژه
مشاركت از حيث لغوي به معناي درگير شدن و تجمع براي منظور خاص است. در
مورد معناي اصطلاحي آن بحث هاي فراواني شده است، ولي درمجموع مي توان جوهره
اصلي آن را درگيري، فعاليت و تأثير پذيري دانست. با پذيرش اين جوهره، برخي
از صاحب نظران مديريت، تعريف زير را براي مشاركت ارائه نموده اند: "مشاركت
درگيري ذهني و عاطفي اشخاص در موقعيت هاي گروهي است كه آنان را بر مي
انگيزد تا براي دستيابي به هدف هاي گروهي ياري دهند و در مسووليت كار شريك
شوند". در اين تعريف سه جزء مهم وجود دارد: درگير شدن، ياري دادن ومسووليت
درك عميق تر. اين تعريف مستلزم مرور اجمالي بر اين سه جزء است.
درگيري ذهني و عاطفي:
در مرتبه نخست و شايد پيش از هر چيز ديگر، مشاركت به معني درگيري ذهني
وعاطفي است و تنها به كوشش هاي بدني محدود نمي شود. در مشاركت خود شخص
درگير است و تنها مهارت وتوانايي هاي وي يا امكانات فراهم شده توسط او
درگير نيست. اين درگيري روانشناختي است و نه جسماني. انساني كه مشاركت مي
كند، خود-درگير است و نه كار- درگير.
انگيزش براي ياري دادن:
شخص در مشاركت اين فرصت را مي يابد كه از قابليت ها، ابتكارات و آفرينندگي
خود براي دستيابي به هدف هاي گروهي استفاده نمايد. از اين رو مشاركت با
موافقت فرق دارد، در موافقت، موافقت كننده ياري ويژه اي نمي كند، بلكه تنها
آنچه را كه پيش رويش مي گذارند، تصويب مي كند.در واقع در موافقت نقش اصلي
را تصميم گيرنده بازي مي كند كه مي كوشد تا با استفاده از توانايي هاي خويش
جمع را به موافقت وا دارد.اما مشاركت چيزي بيش از گرفتن موافقت از يك جمع
براي تصميم از پيش گرفته شده است. مشاركت يك داد و ستد اجتماعي دو سويه
ميان مردم است و نه روش قبولاندن انديشه هاي مسوولان بالا دست. در واقع در
مشاركت نقش اصلي با مشاركت كننده است كه مي كوشد تا توانايي هاي خويش را
آشكار سازد.
پذيرش مسووليت:
مشاركت اشخاص را بر مي انگيزد تا در كوشش هاي گروه خود مسووليت بپذيرند.
در واقع مشاركت هنگامي تحقق مي يابد كه بي تفاوتي و بي مسووليتي جاي خود را
به احساس وابستگي،هم سرنوشتي و مسووليت بدهد.
با
توجه به آنچه كه درتعريف مشاركت آمد، مي توان به روشني دريافت كه تحقق
مشاركت مستلزم فراهم آمدن برخي پيش نيازهاست. برخي از اين پيش نيازها در
وجود شركت كنندگان و برخي ديگر در محيط پيرامون جاي دارند.اين پيش نيازها
تحقق و كارسازي مشاركت را تعيين كرده و سطح آن را مشخص مي سازند.عمده ترين
اين پيش نيازها (برخي از آن ها برآمده از تعريف مشاركت) به شرح زير هستند:
الف.
پيش از آن كه اقدام ضرورت پيدا كند، بايد زمان مشاركت فراهم باشد. مشاركت
به سختي ممكن است در زمان اضطرار و فوريت به نحوي مناسب و برازنده تحقق
يابد. زمينه هاي مشاركت بايد قبل از اقدام به آن فراهم شده باشد.
ب. فوايد احتمالي مشاركت بايد بر هزينه هاي آن فزوني داشته باشد.
پ.
موضوع مشاركت بايد مربوط و مورد علاقه افراد باشد، در غير اين صورت آنان
به مشاركت تنها چون سرگرمي نگاه خواهند كرد و يا از سر اضطرار به مشاركت
اقدام مي كنند. به هر حال پايداري مشاركت با علاقه فرد پيوند دارد.
ت. شركت كنندگان بايد از توانايي هاي لازم (مانند هوش، دانش فني، امكانات مالي...) برخوردار باشند تا بتوانند درمشاركت كارساز باشند.
ث.
شركت كنندگان بايد توانا باشند تا با يكديگر ارتباط متقابل برقرار كنند-
زبان يكديگر را بفهمند تا بتوانند به داد و ستد انديشه بپردازند.
ج.
هيچ يك از دو سوي مشاركت نبايد احساس كند كه مشاركت جايگاه و موقعيت او را
تهديد خواهد كرد.مشاركت در مديريت و تصميم گيري مستلزم وجود مديريت
"مشاركت جو" است. در غير اين صورت مشاركت به معناي درگيري با مديريت خواهد
بود.
چ. مشاركت در زمينه اي معنا دارد كه فرد انتخاب و آزادي اختيار داشته باشد.
تعريفي
كه از مشاركت ارائه گرديد، اين امكان را فراهم مي آورد تا آن را ذيل
چارچوب مفهومي و نظري شناخته شده اي مورد مطالعه قرار دهيم. مشاركت به
عنوان يك "رفتار انساني" از "رفتارهاي صرفاً بازتابي" متمايز مي شود، چرا
كه افراد مشاركت كننده براي رفتار خود معناي ذهني مشخصي قائلند. مي دانيم
كه هرگاه افراد براي رفتار خود معناي ذهني خاص قائل شوند، "كنش" پديد مي
آيد. آنچه كنش را از رفتار بازتابي متمايز مي گرداند اين است كه در كنش
ميان انگيزه و پاسخ، تفكر قرار مي گيرد.حداقل از نظر تحليلي مي توانيم دو
گونه از كنش را از يكديگر متمايزسازيم: كنش فردي و كنش اجتماعي.
در
متمايز ساختن كنش فردي از كنش اجتماعي دو ديدگاه مختلف از آغاز با يكديگر
رقابت داشته اند. يكي ديدگاه ماكس وبر كه بيشتر به معيار هاي دروني و ذهني
تأكيد مي كند و ديگري اميل دوركيم كه بيشتر بر معيارهاي خارج از فرد و عيني
تاكيد دارد. از نظر ماكس وبر كنش وقتي اجتماعي است كه داراي چند ويژگي
باشد.نخست آن كه كنشگر، رفتار ديگران و همچنين حضور و يا وجود ديگران را در
نظر بگيرد.دوم اينكه كنش فرد براي ديگران ارزش نمادين داشته باشد و كنش
ديگران نيز براي كنشگر نماد و علامت تلقي گردد. به عبارت ديگر صرف در نظر
داشتن ديگري براي آن كه كنشي اجتماعي باشد كافي نيست، بلكه كنشگر بايد با
كنش خود نشان دهد كه انتظارات ديگران را فهميده است و كنش او به منظور پاسخ
به آن ها است و يا نشان دهد كه قصد ندارد به آن ها پاسخ گويد. و سرانجام
سومين معيار در تعريف وبر دلالت بر آن دارد كه رفتار اشخاصي كه در يك كنش
اجتماعي دخالت دارند، بايستي تحت تأثير ادراك آن ها از معناي كنش ديگران و
كنش خاص خودشان قرار گيرد.
بر
خلاف وبر،دوركيم خصوصيات كنش اجتماعي را در حالات ذهني اشخاص جستجو نمي
كند، بلكه در واقعيت هاي خارجي بيرون از اشخاص مي داند كه آن ها را ملزم مي
كند. از نظر دوركيم، كنش اجتماعي "شامل چگونگي عمل، تفكر و احساس است كه
خارج از فرد باشند و داراي قوه اجبار و الزام هستند و خود را بر فرد تحميل
مي كنند"..
بر
خلاف آنچه كه در نگاه اول تصور مي شود، اين دو ديدگاه متضاد و غير قابل
جمع نيستند. بلكه هر كدام مبتني بر سنت فكري خاصي بوده و مي توانند در
نهايت به دو سنت مكمل تبديل شوند. تعريف وبر مبتني بر سنت"تفهمي و درون
فهمي" است، در حالي كه تعريف دوركيم مبتني بر سنت " اثباتي است".
انديشمنداني چون پارسنز كوشيده اند تا اين دو سنت فكري را تلفيق كرده و از
آن چارچوبي براي تفسير كنش افراد بسازند.او كنش را عبارت از "اخذ تصميم
ذهني كنشگر درباره وسايل نيل به هدف ها، كه همه آن ها توسط باورها و شروط
موقعيتي محدود شد هاند" مي داند. اگر تعريف فوق را در مورد كنش واحد
بپذيرم، مي توانيم كنش اجتماعي را به صورت زير تعريف كنيم.كنش اجتماعي
عبارت است از: "همه حالات فكري، احساسي و رفتاري كه جهت گيري آن ها بر اساس الگوهاي جمعي ساخت يابي شده اند".
اين
تعريف به طور ضمني به چند واقعيت مهم تأكيد دارد. اولاً رفتار افراد، بي
آن كه به طور مداوم از آن آگاه باشند،در هر لحظه تحت تأثير هنجارهايي است
كه براي آن ها راهنما يا الگو هستند. ثانياً حالات عمل، تفكر و احساس
پذيرفته شده در يك جامعه به شكل قواعد هنجارها و الگوها به كنشگر عرضه شده و
او ناگزير است براي آن كه كنش هايش در جامعه قابل قبول باشند از آن ها
الهام گرفته و به رفتارهاي خود جهت دهد. ثالثاً كنش و كنش متقابل ميان
افراد از تصادف پيروي نمي كند، بلكه بر اين روابط و كنش هاي ميان افراد
قواعد و الگوهاي مشخصي حاكم است كه موجب ساخت يافتن آن ها مي گردد.در رابطه
با كنش اجتماعي الگوهايي مبنا قرار مي گيرند كه اين الگوها ميان اعضاي
جماعتي از اشخاص مشترك هستند. با توجه به تمامي نكاتي كه گفته شد مي توان
نتيجه گرفت مشاركت از مصاديق "كنش اجتماعي" است و تمامي احكام و عوارض آن
را داراست.(جمشیدی و غفارزاده،1390،21-19)
در ادامه به بررسی تعاریف مشارکت از دیدگاه صاحب نظران مختلف پرداخته شده است:
واژه
مشارکت از حیث لغوی به معنای درگیری و تجمع برای منظوری خاص می
باشد.(میرموسوی،1375، 87) در تعاریف دیگر مشارکت به معنای بکارگرفتن منابع
شخصی به منظور سهیم شدن در یک اقدام جمعی است.(معنی،1382، 12) مشارکت
اجتماعی را می توان فرایند سازمان یافته ای دانست که افراد جامعه به صورت
آگاهانه،داوطلبانه و جمعی با درنظر داشتن هدف های معین و مشخص که منجر به
سهیم شدن در منافع قدرت می شود در آن شرکت می کنند.(غفاری و ازکیا،1380،
188)
اوکلی
که گرایش خاصی به ابعاد کاربردی مفهوم مشارکت دارد،معتقد است که مشارکت
عبارت است از حساس سازی مردم و در نهایت افزایش پذیرش و توانایی آنان با
تصمیم گیری،اجرا و ارزشیابی برنامه ها بر اساس تلاش های سازمان
یافته.(معنی،1382، 27) وی معتقد است مشارکت در معنای عام عبارت است از
فعالیت های ارادی داوطلبانه اعضای یک جامعه در محله و منطقه خود.به بیان
کامل تر،مشارکت ،حضور و دخالت آگاهانه،داوطلبانه،خلاق و متعهدانه افراد و
اقشار مختلف جامعه در تصمیم گیری ها،برنامه ریزی ها و فعالیت های انجمن ها و
تشکل های حرفه ای و محله ای و منطقه ای خود از یک سو و حضور و همکاری در
تصمیم گیری ها و برنامه ریزی های اجتماعی،اقتصادی و سیاسی جامعه کلی از سوی
دیگر است.(اوکلی،1380، 25)
بانک جهانی نیز مشارکت را این گونه تعریف می کند:"فرایندی
که از طریق آن بهره برداران بر اقدامات توسعه و تصمیمات و منابعی که آن ها
را متأثر می سازد،تأثیرگذاشته و آن ها را سهیم شوند".(زاهدی اصل،1379، 18)
برخی
از تعاریفی که از مشارکت داده شده است،مشارکت را یک کنش اجتماعی می
دانند.از نظر تحلیلی می توانیم دو نوع کنش را از یکدیگر متمایز سازیم:"کنش
فردی" و "کنش اجتماعی" در جداساختن کنش اجتماعی دو دیدگاه مختلف از آغاز با یکدیگر رقابت داشته اند.یکی دیدگاه وبر که بیش تر بر معیارهای درونی و ذهنی تأکید می کند و دیگری دورکیم است که بیش تر بر معیارهای خارج از فرد و عینی تأکیددارد.(احمدی،1385، 18)
فرمت ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 52
فصل دوم مبانی نظری و پیشنه تحقیق جهت نوشتن فصل دوم پایان نامه ارشد و دکتری
همراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متن
منابع فارسی کامل
منابع انگلیسی کامل
برچسب ها:
دانلود مبانی نظری مشارکت و کمک های مردمی مبانی نظری مشارکت و کمک های مردمی دانلود مبانی نظری مشارکت کمک های مردمی