توصیف و ماهیت اختلال بدشکلی بدن
تاریخچه
اصطلاح
بدشکلی هراسی برای اولین بار در سال۱۸۸۶ برای تعیین دلمشغولیهای نابهنجاری
که با زیبایی بدن مرتبطند. برای توصیف علائم اختلال بد شکلی بدن توسط
مورسلی، یک روانپزشک ایتالیایی استفاده شد و آن را یک پدیده وسواسی غیر
هذیانی[1]
دانست (فیلیپس، ۱۹۹۱، سابنسکی و اسمت، ۲۰۰۰). هنوز هم در بعضی مواقع به
کار میرود. دیسمورفی یک واژه یونانی به معنای غیرعادی و ناهنجار است. (دیس
یعنی نه، نا، بد و مورفی یعنی شکل یا قواره). به طور کلی، دیسمورفی یا
دیسمورفیا یعنی زشت و بدقواره. هرودت، تاریخ نویس یونان باستان، از این
کلمه برای اشاره به افسانه زشتترین دختر اسپارتا[2]
استفاده کرد. این دختر احتمالا نقص عضو نیز داشت، زیرا والدینش به پرستارش
اکیدا دستور داده بودند که او را به هیچکس نشان ندهد. پرستار هر روز
دیسمورفیا را به معبد هلن میبرد و دعا میکرد که هلن او را از زشتی نجات
دهد. هلن بعد از مدتها به این درخواست پاسخ مثبت داد و دیسمورفیا را به
زیباترین دختر اسپارتا تبدیل کرد. توصیف مورسلی از بدشکلی هراسی شامل یک
احساس فردی از عدم جذابیت یا داشتن نقص جسمی با وجود دارا بودن ظاهری طبیعی
بود (سابنسکی و اسمت، ۲۰۰۰). علاوه بر این او تشابهات اختلال بدشکلی بدن و
اختلال وسواس فکری- عملی را توضیح داد و گرایشات وسواس فکری-عملی اختلال
بدشکلی بدن را شناسایی کرد (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳). همچنین در ابتدای قرن
بیستم، بد شکلی هراسی به وسیله دو روانپزشک اروپایی، جنت[3] (۱۹۰۳) و کرپلین[4]
(۱۹۰۹) توصیف شد. جنت وسواسهای فکری را توصیف و شدت شرمندگی ناشی از
اختلال بدشکلی بدن را نیز خاطر نشان کرد و معتقد بود که این اختلال تحت
همین نشانهها شناسایی میشود. امیل کرپلین[5] معتقد بود که بدشکلی هراسی باید به عنوان یک روانجوری وسواسی بررسی شود (فیلیپس، ۱۹۹۱، سابنسکی و اسمت، ۲۰۰۰). پی یر ژانه[6]، آن را وسواس شرم از شکل بدن[7] نامید. فروید[8] در مورد این اختلال در شرح خود از ولف- من[9] که
نگرانی شدید با بینی خود داشت قلم فرسائی کرد. اگرچه اختلال بدشکلی بدن
مقدار قابل ملاحظهای از ادبیات اروپایی را در بر میگیرد ولی این اختلال
در متن روانپزشکی تا انتشار دهمین بازنگری از طبقه بندی بین المللی بیماری و
مشکلات مربوط در سال ۱۹۹۲ مورد توصیف قرار نگرفت. بر اساس ۱۰-ICD،
تشخیص اختلال بدشکلی بدن تنها زمانی مجاز است که علائم، آسیب شدیدی در
عملکرد بیمار برای حداقل ۶ ماه ایجاد کند. علاوه بر این، باید بین هذیان و
نوع غیر هذیانی اختلال بدشکلی بدن تمایز قائل شد (سازمان بهداشت جهانی،
۱۹۹۴). اختلال بدشکلی بدن، ابتدا در DSM_III در
سال ۱۹۸۰ با عنوان بدشکلی هراسی شناخته شد، که به عنوان یک نوع از
اختلالات جسمانی شکل طبقه بندی میشود. با اینکه پژوهشهای مربوط به اختلال
بدشکلی بدن محدود بود ولی افراد زیادی به این اختلال مبتلا و در چندین
جنبه زندگی روزانه خود دچار آسیب شدند. اصطلاح اختلال بدشکلی بدن، برای
اولین بار در DSM_III_R و
در سال ۱۹۸۷ معرفی و جایگزین اصطلاح بدشکلی هراسی شد، که در آن افکار
مرتبط به بدشکلی بدن از ترسهای اجتنابی، مهمتر فرض شدند. علاوه بر این،
این اختلال در یک طبقه تشخیصی جداگانهای قرار گرفت و بین خصوصیات هذیانی و
غیر هذیانی اختلال بدشکلی بدن تمایز ایجاد شد (فیلیپس، ۲۰۰۲). چون تدوین
کنندههای DSM معتقدند که «ترس از بدریختی» بطور نادرست تلویحا وجود الگوی رفتاری اجتناب فوبیک را میرساند. اختلال بدشکلی بدن، در DSM-IV وDSM-IV-R جزء گروه اختلالات جسمانی شکل طبقه بندی میشد و بر اساس طبقه بندی جدید DSM-V در گروه اختلالات وسواس فکری- عملی و اختلالات مرتبط با آن قرار گرفته است.
درباره
اینکه اختلال بدشکلی بدن، یک اختلال روانپزشکی است یا نشانه غیراختصاصی،
که در بسیاری از اختلالات روانپزشکی مانند اسکیزوفرنی، افسردگی، اختلال
شخصیت روی میدهد، سه فرضیه وجود دارد (فیلیپس، ۱۹۹۶). فرضیه اول، اختلال
بدشکلی بدن را نشانهای میداند که در بسیاری از بیماریها وجود دارد،
مانند تب که در بسیاری از اختلالات طبی دیده میشود. فرضیه دوم، اختلال
بدشکلی بدن را نشانهای میداند که در یک بیماری خاص دیده میشود. برخی
پژوهشگران بر این باورند که اختلال بدشکلی بدن، نوعی اسکیزوفرنی است و در
ژاپن اختلال بدشکلی را نوع فوبی اجتماعی در نظر میگیرند. فرضیه سوم،
اختلال بدشکلی بدن را اختلال جداگانهای میداند، مانند آنچه که در DSM
طبقه بندی شده است. اهمیت درستی هر یک از فرضیههای در نتیجه درمانی است.
اگر فرضیه اول پذیرفته شود و اختلال زیربنایی برای بدشکلی بدن مورد توجه
باشد، باید اختلال زیربنایی درمان شود تا نشانههای بدشکلی بهبود یابد. اگر
اختلال بدشکلی بدن، نشانه اختلال روانپزشکی دیگری است، آنچنان که در فرضیه
دوم به آن توجه میشود، باید اختلال زیربنایی درمان شود. اگر اختلال،
بیماری جداگانهای است که مطالعات بسیار، درستی آن را تایید کردهاند،
درمان اختلال بدشکلی بدن، بهبود اختلالات همراه را موجب میشود. اختلال
بدشکلی بدن سندرم مشخص با نشانهها و رفتارهای خاصی است که تقریبا ۱۰۰ سال
از توصیف آن میگذرد، ویژگیهای آن شبیه سایر اختلالات روانپزشکی نیست و
اگر اختلال بدشکلی بدن با سایر اختلالات همراه است، به این معنا نیست که
ثانوی بر آن اختلالات است، بلکه همبودی در بسیاری از اختلالات دیده میشود و
این اختلال درمان اختصاصی دارد (فیلیپس، ۱۹۹۶).
تعریف و ملاکهای تشخیصی اختلال بدشکلی بدن
برخی
افراد اشتغال ذهنی مداومی درباره ظاهر جسمانی خویش دارند و علیرغم ظاهر
طبیعی، نگران این هستند که بعضی از جنبههای ظاهرشان معیوب است و ترس مفرط و
نگران کنندهای را درباره وضعیت ظاهر جسمانی خود ابراز میکنند. آنها
ممکن است قسمتی از بدن خود را زشت غیر جذاب، نقص دار بدشکل و حتی عجیب،
ترسناک، تنفر آور، توصیف کنند. اگرچه این نقص برای دیگران قابل توجه نیست،
(بوهلمن[10] و همکاران، ۲۰۰۸) ولی آنها از آن رنج میبرند و فکر میکنند که نقص آنها خیلی بارز و برای دیگران روشن وقابل رویت است(انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰). این ترس افراطی میتواند تبدیل به احساس وجود نقص خیالی در بدن گردد.
و فرد ساعات بسیاری از روز را در حال فکر کردن و رنج بردن از این نقص یا عیب به سر برد(بوهلمن و همکاران، ۲۰۰۸). به طور متوسط بین 3 تا ۸ ساعت در روز یا حتی بیشتر (فیلیپس،2009) و معمولا نمیتوانند در مورد آن بخش خاصی از بدن خود فکر نکنند.
این
افراد مشکلات مربوط به ظاهرشان را به روشهای گوناگونی توصیف میکنند.
آنها مثلا میگویند که قسمتهای مورد تنفر زشت، نامجذوب، یا نابهنجار
هستند. یا قیافه خود را مشکل دار، نادرست و عجیب و غریب میدانند. بعضی از
آنها از لغات بدشکل و بدریخت[11]یا غول پیکر[12] استفاده میکنند.
اختلال بدشکلی بدن که گاهی اختلال بدریختی بدن ترجمه میشود و برخی اختلال خود زشت انگاری یا بدریخت انگاری هم آنرا مینامند، درDSM-IV جزءگروه اختلالات جسمانی شکل[13] طبقه بندی میشد و بر اساس طبقه بندی جدید DSM-V در گروه اختلالات وسواس فکری – عملی و اختلالات مرتبط با آن قرار گرفته است.
مهمترین
تظاهر اختلال بدشکلی بدن اشتغال ذهنی مفرط به وجود نقصی خیالی یا بزرگ
نماییشده در ظاهر است. فردی که تشخیص اختلال بدشکلی بدن به او نسبت داده
میشود باید حداقل یک ساعت در روز نگرانی در مورد ظاهر خود داشته باشد و
برای کسی که کمتر از این زمان نگرانی داشته باشد باید در تشخیص اختلال
بدشکلی بدن احتیاط لازم را داشت چون اشتغال ذهنی آنها به اندازه کافی
افراطی نیست که حکم یک تشخیص روانپزشکی داده شود. شرایط لازم دیگری برای
اختلال بدشکلی بدن وجود دارد و آن این است که شدت نگرانی مربوط به ظاهر و
اشتغال ذهنی درباره نقصهای جسمی آنقدر شدید است که باید آسیب معناداری در
عملکرد اجتماعی- شغلی یا سایر زمینههای زندگی فرد ایجاد کند اکثر افراد
مبتلا به اختلال بدشکلی بدن هر دو را تجربه میکنند.و اینکه اشتغال ذهنی را
اختلالات روانی دیگر مانند ناخشنودی از شکل و اندازه بدن در بی اشتهایی
روانی بهتر توجیه نکند. به طور خلاصه، افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن
درجهای از اشتغال ذهنی، پریشانی و آسیب در عملکرد را تجربه میکنند که به
روشنی از تجربه اکثر افراد جامعه بیشتر است (فیلیپس، ۲۰۰۹).
معمولا اختلال بدشکلی در اوایل نوجوانی و اوایل بزرگسالی شروع میشود (فیلیپس و همکاران۱۹۹۷). شیوع این اختلال در سنین جوانی و در دهههای دوم و سوم زندگی نیز شایع است (کوابرا[14] و همکاران، ۲۰۰۷ ; فانتنل[15] و همکاران، ۲۰۰۶). و احتمال بروز آن در کودکی و بزرگسالی هم وجود دارد چون معمولا بیماران ۱۰تا ۱۵ سال بعد از سن نوجوانی نیز تشخیص داده میشوند. (فیلیپس، ۱۹۹۶).در DSM-IV سن شروع[16] از نوجوانی تا دهه سوم عمر برآورد شده است. به طور کلی براساس پژوهشهای روانپزشکی منتشر شده ، سن شایع اختلال بدشکلی بدن از ۱۵ تا ۳۰ سالگی است.دریک مطالعه گسترده نتایج نشان داد که متوسط سن افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن ۱۶ سالگی بود. سن دو سوم از مبتلایان وقتی که اختلال بدشکلی بدن آنها آغاز شد بین ۹تا۲۳ سالگی بود و شایعترین سن شروع اختلال بدشکلی بدن ۱۳و کمترین سنی که اختلال بدشکلی بدن بروز کرده بود، ۴ سالگی و بالاترین سن۴۹ سالگی بود (فیلیپس، ۲۰۰۹).
افراد
مبتلا به این اختلال، به علت نقص مفروض خود دچار احساس درماندگی آشکار
میشوند و دلمشغولی خود را بسیار دردناک، عذاب آور و ویران کننده توصیف
میکنند. بسیاری از این بیماران، مهار کردن دلمشغولیهای خود را مشکل
میدانند و مقاومت آنها در برابر این نگرانیها، کم یا هیچ است.و
معمولا"نمی توانند در مورد آن بخش خاصی از بدن خود فکر نکنند.به طور متوسط
بین 3 تا 8 ساعت در روز یا حتی بیشتر نتیجه اینکه، چندین ساعت از روز را
درباره نقص خود فکر میکنند (دادستان، ۱۳۸۶؛ فیلیپس، ۲۰۰۹).
هر
قسمت بدن میتواند عامل نگرانی برای فرد باشد و اختلال بدشکلی بدن
میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد. حتی در میان افرادی که نگرانی
مشترکی در مورد یک قسمت بدن دارند چیزی که آنها از آن متنفر هستند
میتواند متفاوت باشد. دلمشغولیهای مرتبط با اختلال بدشکلی بدن میتوانند
بر همه بخشهای بدن متمرکز شوند. گاهی موضوع اصلی نگرانیها را اندام یا
حالت بدن به طور کلی (چاقی، لاغری، قد) و گاهی بخش خاص بدن (پا، دست، سر،
گوشها، لب، بینی، دهان، چشمها، موها، دندانها، جوشهای صورت و کک و مک و
غیره) و شکایتهایی درباره بزرگ، کوچک و یا بدشکل بودن آنها عنوان می
شوند. یا آنکه متوجه یک عضو خاص نبوده، وجنبه پراکنده و مبهم داشته باشند و
فهم آن دشوار است، مثل نگرانی در مورد چانهای مچاله. (دادستان، ۱۳۸۶). با
این حال ممکن است هیچ قسمتی را به تنهایی شامل نشود بلکه اشتغال ذهنی بطور
همزمان متمرکز بر چندین قسمت از بدن میباشد. بعضی از افراد هم از همه
قسمتهای ظاهر خود متنفر هستند. آنها چیزهایی از این قبیل میگویند: کل
ظاهر من زشت است، یا ظاهر من به طور کل نفرت انگیز به نظر میرسد. عدهای
دیگر ممکن است از گفتن اینکه از همه قسمتهای بدن خود متنفر هستند خجالت
بکشند. در عوض، آنها برای بحث در مورد نگرانیهای مربوط به ظاهرشان، از
اصلاحات کلی استفاده میکنند. یعنی دقیقا نمیگویند از چه چیزی ناراحتند و
ممکن است همیشه از خود با عنوان زشت یاد کنند.بعضی افراد نقص ظاهری خود
ساخته خود را با اصطلاحات خاصی مثل گوشهایم تیز و نوک دار شده، خط موهایم
عقب رفته، دور کمرم پهن شده، یا کلا از قیافه افتادهام یا چهرهام رو به
افول است، توصیف میکنند.در یک تحقیق بزرگ معلوم شد که برخی مناطق شایعتر
برای نقایص تصوری عبارتند از پوست (۷۳ درصد)، مو (۵۶ درصد)، بینی (۳۷درصد)، چشمها (۲۰ درصد)، پاها (۱۸ درصد)، گونه (۱۱ درصد)، پستانها/ سینه/نوک پستانها (۲۱درصد)، شکم (۲۲درصد)، لبها (۱۲درصد)، جثه بدن (۱۶درصد)، و اندازه/شکل صورت (۱۲درصد) (فیلیپس، ۲۰۰۵).
کمتر
مطالعه پیگیرانه منظمی درباره اختلال بدشکلی بدن انجام شده است. اشتغالات
ذهنی در اختلال بدشکلی بدن در طول عمر تغییر میکند، در یک مطالعه میانگین
اشتغالات ذهنی در طول عمر ۴ مورد گزارش شده است (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳). در
برخی موارد هم اشتغالات ذهنی تغییر نمیکند، در برخی دیگر توجه به
بدشکلیهای دیگر به اشتغال اولیه افزوده میشود و در باقی مبتلایان،
نشانهها جایگزین هم میشوند. معمولا بدشکلی چهره، شایعترین شکایت
مبتلایان به اختلال بدشکلی در سیر بیماری است. در یک مطالعه بر روی شکایات
مبتلایان به اختلال بدشکلی بدن، ۴۰% آنها درباره یکی از اجزاء بدنشان در سیر اختلال نگران بودند، تقریبا ۳۷%، نگران یکی از اجزاء بدن خود بودند، سپس با گذشت زمان، دچار نگرانیهای دیگری میشدند و در ۲۱% از مبتلایان با گذشت زمان، از توجه به یک یا چند جز از بدن کاسته میشد و پس از مدتی نگرانیها دوباره عود میکردند (فیلیپس، ۱۹۹۶). سطح نگرانی در مورد مسئله ممکن است با گذشت زمان کاهش یا افزایش یابد (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳). ومیزان بینش بیمار در نوسان است (فیلیپس، ۲۰۰۹).اختلال بدشکلی بدن یک اختلال شدیدا ناتوان کننده است که اغلب درمان آن مشکل است (نظیراوغلو[17] و همکاران، ۲۰۰۳) و
بر اثر اختلال بدشکلی بدن، فعالیتهای اجتماعی و شغلی آسیب میبینند، یک
سوم مبتلایان خانه نشین میشوند. برخی دیگر به دلیل شرم از بدشکلی،
فعالیتهایشان را محدود میکنند و زمان زیادی را به اشتغال ذهنی با محتوی
بدشکلیها میگذرانند. تعداد مبتلایانی که جراحی یا درمانهای طبی دریافت
میکند، معلوم نیست. دورههای افسردگی، افکار خودکشی و اقدام به خودکشی نیز
متداول است ولی خطر خودکشی واقعی، مشخص نیست (تسما و همکاران، ۱۹۹۷). در یک مطالعه مشخص شد که اختلال با گذشت زمان بدتر میشود و فقط دو درصد مبتلایان بهبود مییابند (فیلیپس، ۱۹۹۶). پس به طور کلی اختلال بدشکلی بدن بیماری مزمنی است که شدت آن نوسان دارد، اما به ندرت بهبود مییابد (فیلیپس و همکاران، ۱۹۹۳) و اگر بطور موفق درمان نشود، ادامه مییابد (هلندر و همکاران، ۱۹۹۲).
فرمت ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 139
فصل دوم مبانی نظری و پیشنه تحقیق جهت نوشتن فصل دوم پایان نامه ارشد و دکتری
همراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متن
پیشینه تحقیق کامل: خارجی و داخلی
منابع فارسی کامل
منابع انگلیسی کامل
برچسب ها:
دانلود مبانی نظری اختلال بدشکلی بدن مبانی نظری اختلال بدشکلی بدن دانلود مبانی نظری اختلال بدشکلی بدن اختلال بدشکلی بدن