فرمت ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 67
مبانی نظری و پیشنه تحقیق جهت نوشتن فصل دوم پایان نامه ارشد و دکتری
همراه با رفرنس نویسی و پاورقی داخل متن
پیشینه تحقیق کامل: خارجی و داخلی
منابع فارسی کامل
منابع انگلیسی کامل
هوش
به یقین یکی از پر مشاجره ترین مباحث در روانشناسی است و به دلیل ابهام و
پیچیدگی، مطالعات گسترده ای را در قرن اخیر به خود اختصاص داده است. هوش
تداعی کننده منزلت پادشاه حیوانات برای انسان است که به مثابه با هوش ترین
حیوان از حوزهی علم زیست شناسی و جانور شناسی خارج شده است و علم روان
شناسی آن را بررسی میکند. بسیاری از تحقیقات در این رشته بر تعریف هوش و
دسته ای دیگر بر سنجش و اندازه گیری آن در سطح فردی متمرکز بوده است (قلی
پور، 1385؛146).
هوش یک مفهوم مبهم است که در بسیاری از زمینهها سعی در تعریف آن شده است.
بیش از دو هزار سال پیش ؛ افلاطون در کتاب « جمهوریت »، هوش را تعیین
کننده اصلی جایگاه سیاسی و اجتماعی افراد تعریف کرد. اما مطالعه علمی هوش،
از قرن نوزدهم با ایده تفاوتهای فردی در علم ژنتیک و تکامل آغاز شد.
روانشناسان معتقدند هیچ شاخه ای از روانشناسی به اندازه مطالعه و ارزیابی
هوش در بهزیستی انسان مؤثر نبوده است (اسماعیلی و گودرزی، 1386، 6).
در مورد مفهوم هوش، روانشناسان به دوگروه تقسیم بندی شدهاند: گروه اول بر
این اعتقادند که هوش، از یک استعداد کلی و واحد تشکیل می شود، اما گروه
دوم معتقدند انواع مختلف هوش وجود دارد. آنچه تعریف دقیق از هوش را دچار
مناقشه می کند آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچ گونه پایه
محسوس، عینی و فیزیکی ندارد. هوش، یک برچسب کلی برای گروهی از فرآیندهاست
که از رفتارها و پاسخهای آشکار افراد استنباط می شود (گنجی، 1388، 24).
تعریف هوش، از نظر گاردنر، که بر مبنای به رسمیت شناختن اشکال گوناگون هوش
میباشد عبارت است از: قابلیت حل مسأله یا تولید (خلق) یک محصول، ساخت
چیزی که دست کم در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشود.
ریموند کتل، نیز هوش رابا توجه با توانایی یا استعداد کسب شناختهای تازه و
سپس تراکم شناختها در طول زندگی (یعنی کاربرد شناختهای قبلی در حل
مسائل) بدین صورت تعریف میکند: مجموعه استعدادهایی که با آنها شناخت پیدا
میکنیم، شناختها را به یاد میسپاریم و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را به
کار میبریم تا مسائل روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و در حال تغییر
سازگار شویم (عظیمی، 1387؛25).
به طور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است،
میتوان به سه گروه تربیتی (تحصیلی)، تحلیلی و کاربردی تقسیم کرد:
الف: تعریف تربیتی (تحصیلی) هوش
به اعتقاد روان شناسان تربیتی، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می
شود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی به شمار می رود. آنها برای توجیه
این اعتقاد اشاره می کنند که کودکان باهوش نمرههای بهتری در دروس خود می
گیرند و پیشرفت تحصیلی چشم گیری نسبت به کودکان کم هوش دارند.
ب: تعریف تحلیلی هوش
بنا به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیدههای
رمزی و یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه است.
شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله دیوید وکسلر[1]
(1958)، روان شناس آمریکایی، پیشنهاد شده باشد که بیان می کند: « هوش یعنی
تفکر عادلانه، عمل منطقی و رفتار مؤثر در محیط » (صبحی قراملکی، 1387،
49).
دیوید وکسلر، هوش را به عنوان توانایی کلی و جامع تعریف کرده است؛ یعنی
مرکب از عناصر یا اجزایی است که به طور کامل مستقل از هم نیستند، و نشانه
هوشمندی فرد آن است که میتواند به صورت منطقی بیندیشد و اعمال برخواسته از
هوش او اعمالی هدفدار هستند و توانایی هوش به فرد این امکان را میدهد که
خود را با شرایط محیط انطباق دهد (اسماعیلی، گودرزی، 1386، 14).
پ: تعریف کاربردی هوش
در تعاریف کاربردی، هوش پدیده ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده
میشود و شاید عملیترین تعریف برای هوش نیز همین باشد. فرانسیس گالتون
انگلیسی (پیرو رهیافت روان سنجی) در کتاب خود، « نبوغ ارثی (1869) »، این
نظر را مطرح کرد که تواناییهای ذهنی انسان قابل اندازهگیری است. بر اساس
این نظریه، بینه و سیمون آزمونی برای اندازه گیری هوش طراحی کردند (صادقی،
1388)
برچسب ها:
پیشینه تحقیق و مبانی نظری هوش سازمانی دانلود پیشینه تحقیق و مبانی نظری هوش سازمانی مبانی نظری هوش سازمانی هوش سازمانی