دانلود تحقیق تاریخچه یهود
نوع فایل : WORD
تعداد صفحات : 90
پیشگفتار
يعقوب فرزند إسحاق، كه او را اسرائيل (بنده خدا) ميگويند دوازده فرزند داشت كه چهارمين فرزند او (يهوذا) بود.
يهوذا و برادرانش با پدر خود يعقوب، در كنعان (فلسطين) سكونت داشتند و پس از واقعه مشهور حضرت يوسف كه يهوذا هم در آن شركت داشت، در سال1740 قبل از ميلاد، كنعان را به عزم مصر ترك گفتند.
آن روزها مصر مملكت پر جمعيّت و با ثروتي بود و هركس بر آن حكومت ميكرد، چنان بود كه بر جهان حكومت ميكند.
هنگامي كه برادران يوسف وارد اين سرزمين شدند حضرت يوسف پادشاه آن بود، از اين جهت آنها زندگي بسيار با شكوهي بهم زدند. و كمكم تعدادشان از هزار تجاوز كرده و قبائل متعددي را تشكيل دادند.
اين قبيلهها سالهاي درازي را در أمن و أمان بسر بردند، تا آنكه زمان (فرعون) فرا رسيد و چون ميان او و قبيلههاي بني اسرائيل دشمني هائي از گذشته بود، آنها را ذليل كرده و به گفته قرآن (مردهايشان را كشته و زنانشان را به اسيري برد
پيش از آنكه حضرت موسي(ع) به پيامبري مبعوث گردد، بني اسرائيل سختترين روزهاي خود را زير شكنجههاي طاقت فرسا و فشارهاي گوناگون فرعون بسر
ميبردند.
ولي چون موسي(ع) در حوالي سال1213 قبل از ميلاد مبعوث شد، روحهاي پژمرده آنها را جوان كرده و به جانهاي دربند شده آزادي بخشيد.
امّا اين پيامبر بزرگ، در برابر اين خدمات از آنها چه ديد و آنها چه پاداشي باو دادند؟
براي مثال يكي از آن پاداشهاي ننگين را تاريخ چنين مينويسد: شبانگاه حضرت موسي(ع) باتفاق بني اسرائيل، مصر را مخفيانه ترك گفتند و به رود نيل رسيدند، موسي(ع) با عصاي خود آبها را فرمان داد تا اينكه در ميان رود راهي نمايان شد.
موسي(ع) أمر كرد تا همگي آن راه را در پيش گرفته و از نيل عبور كنند ولي آنها يك صدا گفتند: ما از دوازده قبيلهايم و هر قبيلهاي عادات و رسوم خاص خود را دارد، بايداين راه به دوازده قسمت تقسيم شود يعني براي هريك از قبائل يك راه و يك مسير خصوصي باشد، تا فرمانت را اجرا كنيم.
موسي(ع) به دريا ندا داد: تا دوازده مسير باز كند و به فرمان خداوند چنين شد.
ولي آنها يك قدم بجلو نرفتند و عذرشان اين بود:
ممكن است كه در ميان راه ما را با يكديگر احتياجي افتد، پس دريا را بگو تا چون پنجرهها سوراخهائي در ميان ديوارهاي آب باز كند، تا هر قبيلهاي بتواند قبائل ديگر را ببيند و با آنها گفتگو كند، و چنين شد.
ولي باز هم برجاي خود ايستاده حركت نكرده و فرياد زدند:
پاهاي ما برهنه است و زمين دريا رطوبت دارد و تا امر نكني زمين خشك شود ما از آنجا عبور نخواهيم كرد.
خداوند امر كرد... زمين خشک شد ولي باز هم برجاي خود ايستادند و اين بار بيادبي و وقاحت را به منتهي درجه رساندند و با يكديگر چنين گفتند:
موسي ما را از شهر آواره كرده و اينك ميخواهد كه در دريا نابودمان كند تا ثروت و اندوختههاي ما را بتصرّف خويش در آورد.
موسي(ع) با يك دنيا دهشت، در حاليكه لبخند تلخي بر لبانش نقش بسته بود پا به رود نهاده و پيشاپيش آنها به راه افتاد.
اين نخستين تجربه و آزمايش تلخي بود كه بني اسرائيل به موسي(ع) نشان دادند.
باز تاريخ مينويسد: چون بني اسرائيل، از رود نيل خارج شده و به صحراي سينا رسيدند، به موسي(ع) گفتند: ما را از آشيانه خود بيرون آورده و در صحرائي شن زار، سكونت دادي؟ اين چه رفتاري است كه با ما ميكني؟ مگر ما سنگ هستيم، مگر ما احتياج به آب و غذا نداريم؟
خدا امر كرد تا از آسمان براي آنها طعام فرستاده و ابري بر آنها سايه افكند و سنگي را امر فرمود تا به آنها آب دهد.
زماني به همين منوال گذشت تا آنكه روزي به موسي(ع) گفتند: ما طعامهاي آسماني نميخواهيم به خدايت بگو، همان پياز و عدس را براي ما بفرستد زيرا ما آنها را بهتر دوست ميداريم.
موسي(ع) گفت: به نزديكترين قريهها كه رسيديد: آنچه ميخواهيد، خود بكاريد و خداوند ديگر براي شما طعامي نخواهد فرستاد.
نافرماني آنها آنقدر زياد شد، كه خدا عذابي بر آنها نازل كرد و آن اين بود كه مدّت چهل سال در صحراها و بيابانها سرگردان بودند و آنها كه با موسي(ع) از مصر بيرون آمدند، آرزوي شهر را بگور بردند و نوهها و نوادههايشان با يوشع بن نون سال1500 قبل از ميلاد وارد شهر كنعان شدند(2).
نخستين دولت يهودي هنگامي تشكيل شد كه (طالوت) يا (شأوول) در بين سالهاي 1095 ـ 1055 قبل از ميلاد پادشاه گشت، و پايتخت را در سال1049 قبل از ميلاد به يبوس (بيتالمقدّس) تغيير داد.
سليمان فرزند داود، كه پس از پدرش به مقام پادشاهي و نبوّت رسيد، از بزرگترين پادشاهان آنها شناخته شد، در زمان او همه از آرامش و سعادت برخوردار بودند، ميگويند كه بناي هيكل سليمان را او ساخت و مدّت هفت سال مهندسين مصر، الجزيره و فينيقيا در آن ساختمان كار ميكردند(3).
پس از مرگ سليمان (بين سال932 قبل از ميلاد) دولت آنها به دو قسمت تقسيم شد، يكي در شمال كه پايتختش سامره (نابلس) بود و ديگري در جنوب كه پايتختش اورشليم (بيتالمقدّس) بوده است(4).
اين دو دولت مدّت200 سال باهم جنگيدند تا آنكه (سرجون) امپراطور آشوريها 722( قبل از ميلاد) بر آنها پيروز گشت و فرمان داد تا همه يهود را از آن منطقه خارج سازند(5).
پس از آنكه نينوي بدست كلدانيها سقوط كرد (614 قبل از ميلاد) يهود براي بهم زدن ميان آنها و مصريها كه بر كنعان حكومت داشتند سخت مشغول فعاليّت شدند، در اثر آن جنگ دامنهداري ميان آنها واقع شد بالاخره (نبوخذ نصر) پادشاه بابل در سال (562 قبل از ميلاد) پيروز شد و براي انتقام از يهود اورشليم را خراب كرد و هيكلها را نابود نمود و همه را دست بسته به بابل حركت داد (586 قبل از ميلاد).
مدّت زيادي را در اسيري گذراندند، تا آنكه (كورش) پادشاه ايران، آنها را كه به (اُسراي بابل) مشهور بودند، نجات داده و دوباره هيكل را بنا كرد (516 قبل از ميلاد)(6).
در ايّام (هيلين) يهود مورد حملههاي بسياري قرار گرفتند و آخرين آنها وقتي بود كه رهبر معروف روماني (قيطس) اورشليم را خراب كرده، هرچه يهودي بود اسير كرد و به (رم) فرستاد، اين حادثه در سال70 ميلادي واقع شد.
و در سال125م (ادريانوس) امپراطور روماني بر آنها حمله كرد اورشليم را خراب نمود و تعداد پانصد هزار يهودي را كشته و پنجاه هزار نفر از آنها را اسير كرد(7).
در عهد (تراجان ـ 106م) تعداد زيادي از يهود مخفيانه وارد اورشليم شده و بناي خرابكاري را گذاردند و چون (ادريانوس) پادشاه روم شد. (117 ـ 138م) اورشليم را به تصرف در آورد و انجام دادن مراسم مذهبي را بر يهود آزاد كرد.
يهود به رهبري باركوخيا (135م) شورش كردند، ولي پيروز نشدند، در اين واقعه بيش از580 هزار يهودي بقتل رسيد و آنها كه جان سالم بدر بردند، شهر را ترك كرده ادريانوس مجددا اورشليم را خراب كرده و به جاي آن شهر (ايليا) بنا كرد(8).
پس از اين تاريخ، يهود خرابكاريهاي زيادي كردند و بدنبال آن چندين بار قتل عام شدند كه خود مسبب همه آنها بودند(9).
1 ـ سوره بقره، آيه49.
2 ـ (موقف علماء الاسلام مناليهود)، چاپ كربلا، صفحه10.
3 ـ مجله العربي چاپ كويت7، شماره 109، سال1967.
4 ـ فلسطين والضمير الانساني، صفحه54.
5 ـ مجله العربي شماره109 صفحه54.
6 ـ تاريخ الاسرائيلين ـ تأليف شاهين مقاريوس، چاپ المقتطف1904.
7 ـ مجله العربي109، صفحه55.
8 ـ تاريخ القدس، تأليف عارف المعارف، چاپ دارالمعارف1951.
9 ـ براي توضيح بيشتر به كتاب (خطراليهودية العالمية)، تأليف عبدالله التل مراجعه شود.
گوستاولوبون فرانسوي ميگويد: اگر ما بخواهيم صفات يهود را در چند كلمه خلاصه كنيم، بايد بگوئيم: يهود مانند انسانهائي هستند كه تازه از جنگل وارد شهر شدهاند و هميشه از صفات انساني بيبهره بودند، چرا كه همچون پستترين مردم روي زمين زندگي ميكنند بني اسرائيل هميشه مردمي وحشي، سفاك و بيغيرت بوده، حتّي در زماني كه خود آنها بر كشورهاي خود حكومت ميكردند، باز هم از سفاكي خود دست بر نداشتهاند، بيپروا وارد جنگ شده و چون از پاي در ميآمدند، به يك مشت خيالات غير انساني و بياساس پناه ميبردند. خلاصه آنكه هيچ فرقي ميان يهود و حيوانات نميتوان گذاشت(2).
برجستهترين صفات يهود، چنانچه قرآن بيان ميكند از قرار ذيل است.
1 ـ قساوت و توحش:
چنانچه خداوند متعال ميفرمايد: (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلكْ فَهِي كَالْحِجَارَةِ اَوْ أشَدُّ قَسْوَةً وَ إنَّ مِنَالحِجَارةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأنْهارُ وَ اِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ اِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ)(3) پس با اين معجزه بزرگ باز چنان سخت دل شدند كه دلهايشان چون سنگ يا سختتر از آن شد چه آنكه از پاره سنگها نهرها بجوشد و برخي ديگر سنگها بشكافد و باز آبي از آن بيرون آيد و پارهاي از ترس خدا فرود آيند (اي سنگدلان بترسيد كه) خدا از كردار شما غافل نيست. و در جاي ديگر ميفرمايد:
(فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُم قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلا تَزالُ تَطّلِعُ عَلي خائِنَةٍ مِنْهُمْ اِلاّ قَليلاً مِنْهُم)(4) پس چون بني اسرائيل پيمان شكستند آنان را لعنت كرديم ودلهايشان را سخت گردانيديم (كه موعظه در آنها اثر نكرد) كلمات خدا را از جاي خود تغيير ميدادند و از بهره آن كلمات كه به آنها داده شد در (تورات) نصيب بزرگي را از دست دادند و دائم بر خيانتكاري و نادرستي آن قوم مطّلع ميشوي جز قليلي از آنها كه با ايمان و نيكوكارند.
قساوت قلب و سنگدلي آنها را تاريخ در تمام اعصار و قرون خود روشن كرده است...
برچسب ها:
تحقیق تاریخچه یهود تاریخچه یهود بررسی تاریخچه یهود یهود یهودیت بررسی تاریخچه یهود و یهودیان